فهرست مطالب:

او با پول من زندگی می کرد: داستانهای واقعی
او با پول من زندگی می کرد: داستانهای واقعی

تصویری: او با پول من زندگی می کرد: داستانهای واقعی

تصویری: او با پول من زندگی می کرد: داستانهای واقعی
تصویری: پول حرام که زنده گی مارا نابود کرد | داستان واقعی 2024, ممکن است
Anonim

نقش سنتی مرد در خانواده نان آور خانواده است. و کار این زن این است که خانه را نگه دارد ، بچه ها را پرورش دهد و یک موزه باشد ، قهرمان خود را به کارهای جدید القا کند. اما برخی از جنس های قوی تر دوست ندارند کار کنند. آنها ترجیح می دهند از دوست دختر خود حمایت مالی دریافت کنند.

Image
Image

من تازه استفاده شدم

آن زمان هنوز خیلی جوان و احمق بودم. 20 ساله بودم و به عنوان پیشخدمت کار می کردم. در محل کار با مردی 30 سال بزرگتر از خودم آشنا شدم. او خواستار این شد که نگوید این زیبا بود ، هدایای گران قیمت نداد ، اما توجه زیادی از طرف او ، تعارفات زیاد ، کلمات زیبا وجود داشت. او گفت که قطعاً می خواهد با من ازدواج کند ، عروسی آینده ما را شرح داد. و به نوعی اتفاقی ماشین خود را با هزینه من نگه داشت. درخواست پول می کند ، سپس فراموش می کند که آن را پس دهد. من اغلب درخواست وام می کردم ، گاهی اوقات برای من مبلغ کمی نبود. من ساکت بودم ، ابتدا فکر کردم که اینها چیزهای بی اهمیت هستند ، یادآوری آنها ناخوشایند بود. و منتظر پیشنهاد ازدواج بود. به تدریج متوجه شدم که حتی برای ضروری ترین چیزها پولی برایم باقی نمانده است ، دستمزد من زیاد نیست و سپس نیمی از آن برای بدهی هایی که بازگردانده نمی شود ، خرج می شود. و او با اصرار بیشتر و بیشتر به او یادآوری کرد. او دیگر به تماس ها پاسخ نمی دهد ، شروع به فرار از من می کند. من هرگز پول را پس ندادم. تنها در آن زمان برای من روشن شد که من فقط از من استفاده می شود. حالا ، وقتی آن را به خاطر می آورم ، حتی فکر کردن هم نفرت انگیز است. چگونه یک مرد می تواند چنین رفتاری داشته باشد؟ فقط گیگولو

او مثل یک دختر رفتار می کند

من یک دوست دارم ، حتی یک دوست. او یک گیگولو واقعی است. او هرگز جایی کار نکرده است ، فقط با هزینه زنان ثروتمند خود زندگی می کند. به طور معمول ، او یک زن دارد که با او زندگی می کند و دو یا سه زن دیگر برای قرارهای عاشقانه با پول. او کاملاً گیگولو نیست ، زیرا زنان او همیشه از اهداف او اطلاع ندارند. کسانی که باهوش تر هستند - درک و استفاده می کنند ، و برخی معتقدند که او آنها را دوست دارد. هر کدام داستان خود را دارند. برای یک نفر - یک خانواده ، یک همسر دوست نداشتنی و عشق بی پایان برای یک عزیز جدید. برای دیگری ، او جوانی ناراضی است و بدهی های زیادی دارد. برای سوم ، او عاشق ، فقیر است ، اما لزوماً بسیار نگران است زیرا نمی تواند با او مطابقت داشته باشد. او یک روانشناس ظریف و یک فرد جالب است. به طور کلی ، او به این زنان آنچه نیاز دارند می دهد و آنها هزینه آن را به او می پردازند. او همیشه خوب به نظر می رسد ، بسیار مراقب ظاهر خود است ، زیرا این منبع درآمد است. او با "alfonstvo" خود حتی با علاقه رفتار می کند. شما می توانید چنین افرادی را تحقیر کنید ، نه آنها را درک کنید. اما دخترانی که مردان پولدار را برای پول تبلیغ می کنند ، اغلب پشیمان می شوند و گاهی مورد احترام قرار می گیرند. پس چه فرقی می کند؟ او هم همین کار را می کند.

برای زندگی درس گرفت

یکبار برای استراحت رفتم. ماجرایی اتفاق افتاد. دریا ، شراب ، عصرهای عاشقانه. او پیشنهاد زندگی مشترک کرد. من با خوشحالی موافقت کردم ، و او به من رفت (من خانه ای اجاره کردم).

بله ، باید اضافه کنم که او با هزینه من زندگی می کرد ، غذا می خورد و سرگرمی می کرد ، زیرا تمام پولش از او به سرقت رفته بود و دوستانش در شرف کمک مالی بودند. وام زیادی گرفتم. او قول داد که تمام هزینه ها را به من جبران کند. من با همه چیز موافق بودم ، حتی فکر نمی کردم به او شک کنم.

وقتی زمان رانندگی به خانه رسید زمان معجزه ها به پایان رسید. او عصبانی شد ، گفت که هنوز مشکلات دارد ، دوستانش نمی توانند کمک کنند ، اما او همه چیز را برمی گرداند و تا چند ماه دیگر به محض حل و فصل همه چیز به من می آید. چگونه می توانم این مزخرف را باور کنم؟ اما حتی در آن زمان او با قلبی آرام رفت.

در حال حاضر در نزدیکی اتوبوس ، او برای تلفن فوری درخواست تلفن همراه کرد. من دادم. رفت بیرون. دیگر هرگز ندیم اش. در اتوبوس ، حقیقت به من رسید. من به خانه رفتم و توسط یک کلاهبردار و یک گیگولو به سرقت رفتم. اما من تا آخر عمر عبرت گرفتم.

آیا من با گیگولو زندگی می کنم؟

من یک داستان بسیار عجیب دارم ، من هنوز نمی توانم بفهمم که با یک گیگولو زندگی می کنم یا اینها حدسیات و سرزنش های من هستند. رابطه با پسر به مدت یک سال ادامه دارد. من کار می کنم و پول بسیار مناسبی به دست می آورم. هیچ جا کار نمی کند. اما او دائماً برنامه های زیادی برای آینده دارد ، به سادگی ناپلئون. او رویای تجارت خود را در سر می پروراند ، می گوید که "برای عمویش کار نمی کند". در ابتدا من به این نظر او احترام گذاشتم ، اما اکنون یک سال است که معلوم می شود که من از او حمایت می کنم. من سعی می کنم برنامه های او را در مورد تجارت کمی دقیق تر بفهمم ، او می گوید اگر سرمایه اولیه را داشت ، هیچ مشکلی وجود نداشت ، در غیر این صورت او نمی داند ، اما منتظر است تا چیزی ظاهر شود. اگر شروع به صحبت درباره کار کنم ، او آزرده خاطر می شود و سرزنش می کند. می گوید: پس یک کیسه پول برای خود بیابید. اما من دیگر شرمنده نیستم ، من به یک کیسه پول احتیاج ندارم ، بلکه به یک مرد معمولی که کار می کند نیاز ندارم.

او 7 سال از من بزرگتر است ، او هرگز خانواده ای نداشته است. او کار خود را رها کرد.

من مطمئن نیستم که درست می گویم ، زیرا جدا از این مشکلات با پول ، ما رابطه بسیار خوبی داریم. بودن با او برای من آسان است و در رختخواب نیز با او احساس خوبی دارم. بنابراین می خواهم باور کنم که او مشکلات موقت دارد. اما ظاهر بی دغدغه او قبلاً مرا آزار داده است. درست است ، او همه کارهای خانه را انجام می دهد ، آشپزی می کند و حتی نظافت می کند ، بنابراین من مردد هستم. شاید این فقط مرد من نیست.

یا کیف پول فراموش می شود ، پس پولی وجود ندارد

همه چیز مضحک شروع شد: آشنایی ، قرارها ، جلسات. من دانشجو هستم ، اما آپارتمان خودم را دارم ، والدینم به خوبی به من کمک می کنند. او پنج سال از من بزرگتر بود. او شغل داشت ، به نظر می رسید یک مرد مستقل ، جوان ، جذاب است. به نحوی ، به تدریج ، او به من نقل مکان کرد ، شروع به زندگی مشترک کرد. در ابتدا همه چیز خوب بود ، سپس متوجه شدم که او پول را از من می کشد و می کشد. من نه تنها برای خرید مواد غذایی ، برای یک آپارتمان هزینه می کنم ، بلکه بیشتر و بیشتر اوقات سفر به کافه ها ، فیلم ها ، رستوران ها با هزینه من انجام می شود. یا کیف پول فراموش می شود ، یا هیچ پولی وجود ندارد. در نهایت ، من از این کار خسته شدم ، زیرا نه حتی پول خودم ، بلکه پول پدر و مادرم را نیز خرج کردم. و پدر و مادرم متوجه شدند که چیزی در مورد من اشتباه است. من برای خودم لباس جدید نمی خریدم ، بیشتر اوقات پول می خواهم. به طور طبیعی ، آنها شروع به پرسیدن سوالات کردند. من از صحبت کردن درباره او شرمنده بودم ، همه چیز را مقصر قیمتهای بالا می دانستم ، گفتم که من برای جلسه به پول نیاز دارم ، به طور کلی ، بی شرمانه دروغ می گفتم.

وقتی به خود آمدم که دوستی با دیدن همه اینها ، آشکارا و تند روی صورتم پرتاب کرد: "او شما را دوست ندارد. او فقط جایی برای زندگی ندارد. " انگار بیدار شده بودم. من شروع به تجزیه و تحلیل همه چیز کردم ، به یاد داشته باشید. و متوجه شدم که تمام اقدامات او با هدف پمپاژ پول انجام شده است.

نه در مقیاس بزرگ ، نه ، در چیزهای کوچک: برای زندگی ، برای زندگی روزمره. او چیزی را دزدیده ، چیزی را نگرفته است. فقط برای او راحت بود که با پول دیگران زندگی کند. سپس آشنایان او گفتند که او واقعاً در خواب یک ماشین بود ، پس انداز کرد. ظاهراً او کل حقوق خود را پس انداز کرده است. ترکش کردم ، بیرونش کردم اخیراً متوجه شدم که او یک ماشین گران قیمت خریداری کرده است. حالا من فقط شوخی می کنم که بدون سرمایه گذاری من این کار نمی توانست انجام شود. بگذار او سوار شود ، گیگولو.

ما ازدواج می کنیم و با معشوقه مان زندگی می کنیم

یک پسر خوب از من خواست با او ازدواج کنم. او آن را کاملاً جدی ارائه داد ، اگرچه ما به سختی او را می شناسیم. من نمی دانم چه چیزی در من به او اجازه می دهد فکر کند که من موافقم ، اما شرایط به شرح زیر است: ما ازدواج می کنیم و کار نمی کنیم و توسط یک خانم ثروتمند 50 ساله حمایت می شویم ، که هر از گاهی او را خواهش خواهد کرد من به شوخی گفتم: "و اگر منبع درآمد ناگهان تمام شود ، ما از گرسنگی نمی میریم؟" او پاسخ داد: "من همیشه 3-4 خانم دارم ، اما آخر هفته را با شما می گذرانم." به دلایلی مطمئن بود که من با کمال میل با این کار موافقت می کنم. "دیگه چی میخوای؟ شرایط خوبی برای شما فراهم می شود. شما فقط احساس خوبی خواهید داشت و از زندگی لذت خواهید برد. " من هنوز از چنین بدبینی شوکه شده ام. خوب ، خوب ، این خانمها ، شاید آنها خیلی راحت هستند ، اما چرا او به همسرش نیاز دارد؟

Evgeniya ، 22 ساله ، مسکو

شخصیت نابغه از همه نظر

دوست من حاوی یک پسر است. شخصیت خلاق پسر "تصاویر درخشان" می کشد. استعداد وجود دارد (به هر حال ، این واقعیت نیست که پیکاسو آنجاست) ، اما هیچ پولی وجود ندارد. او را دیوانه وار دوست می دارد ، تا حد جنون. او خودش کار می کند ، همیشه برای او هدیه می دهد ، لباس می خرد. سر کار نمی رود.این 36 سال دارد! همانطور که من فهمیدم ، شما نقاشی می کنید - برای سلامتی بکشید ، اما حلق آویز بر گردن یک زن ، البته ، شایسته یک نابغه است! او همچنین مشروب می خورد و به سمت چپ راه می رود. به طور کلی ، شخصیت از همه نظر درخشان است.

من به خانه در آن عادت کردم

چه فرقی می کند چه کسی پول می دهد؟ شوهرم کار نمیکنه خیلی وقت پیش تصمیم گرفتیم فقط درآمد من بسیار بیشتر است و در ابتدا کار برای او دشوار بود ، اما اکنون او در خانه عادت کرده است ، و من عادت دارم کارهای خانه را بر عهده او داشته باشم. او با من به عنوان آشپز درس خواند ، آشپزی عالی می کند. و من نمی توانم یک املت بپزم ، تا آن را نسوزانم یا زیاد نمک نزنم. ظاهراً همدیگر را پیدا کردیم.

چنین مردانی می دانند چه می کنند و چرا

مثل هیپنوتیزم است. به طور کلی ، با تلاش او ، جلسه ما سرنوشت ساز ارائه شد. حالا من خودم نمی فهمم چگونه من ، یک زن بالغ ، می توانم به این مزخرف اعتقاد داشته باشم. اما من اعتقاد داشتم که ما ازدواج می کنیم ، این سرنوشت است ، که من روح همسر خود را پیدا کرده ام. شاید واقعیت این باشد که همه ما به آنچه می خواهیم باور داشته باشیم اعتقاد داریم و قربانی خواسته ها و توهمات خود می شویم. او آنچه را که می خواستم بشنوم گفت. ای معجزه! همه علایق ما با هم منطبق بودند ، نظرات در مورد هر موضوعی همیشه با هم همخوانی داشت. سپس معلوم شد که او قبلاً ازدواج کرده است. اینکه پولی را که از من قرض کرده ، پس نمی دهد. توهین آمیزترین چیز این است که کاری برای انجام دادن وجود ندارد. اثبات چیزی از نظر قانونی غیرممکن است. چنین جیگولوها به خوبی می دانند که چه کاری انجام می دهند و چرا.

توصیه شده: