سگ کوچک مورد علاقه من
سگ کوچک مورد علاقه من

تصویری: سگ کوچک مورد علاقه من

تصویری: سگ کوچک مورد علاقه من
تصویری: 10 نژاد سگ برای افراد بی تجربه | برای اولین بار چه سگی بگیرم؟ 2024, ممکن است
Anonim
سگ کوچک مورد علاقه من
سگ کوچک مورد علاقه من

برای همه افراد عادی ، بهار در ماه مارس آغاز می شود. به عنوان آخرین راه حل ، نه از اولین ، بلکه از 9: همانطور که بعد از دیروز از خواب بیدار می شوید. در کشور ما صحبت از بهار در ماه مارس ، پیچیدن در یک روسری گرم ، نوشیدن شیر گرم از سرما و تماشای چشم انداز خاکستری کسل کننده به نوعی احمقانه است. به همین دلیل است که بهار در ماه مه به سراغ ما می آید. حتی در سطح قانونگذاری ، به طوری که هیچکس اشتباه نکرد ، آنها توضیح دادند: "1 مه روز بهار است." در بهار ، گربه ها زنده می شوند ، دامن ها کوتاه می شوند و یک دوره گرم برای آژانس های مسافرتی آغاز می شود. شهروندان برای خرید بلیط به کشورهای گرم عجله دارند ، به ویژه به تقویم اعتماد ندارند ، که مدعی است تابستان به زودی فرا می رسد.

شهروندان می خواهند دریای گرم ، آفتاب ، میوه ها ، دیسکوها ، مغازه ها ، پارک های آبی و عدم وجود نگرانی هایی که برای بقیه سال به اندازه کافی دارند را با پول خود دریافت کنند. خارجی ها بسیار عجیب تر و کاملاً سالم به نظر نمی رسند ، با چشم های سوزان که کوپن هایی را در جایی به جزیره موهو می خریدند - مزرعه ای بدون برق و امکانات استاندارد ، یا حتی خنک تر ، به تایگای روسیه ، از آنجا دیگر هرگز نمی توانید به همبرگر خود بازگردید. و کمیک ، اما جایی بین مولرهای خرس قهوه ای گیر کنید. و ما نمی توانیم درک کنیم که شهروندان آنقدر آرام و راحت زندگی می کنند که حاضرند پول زیادی برای ماجراجویی و دوز آدرنالین در خون خود بپردازند. برخی تورهای عجیب و غریب می خرند ، برخی دیگر با چتر نجات می پرند: طحال ، و اصلا نوعی ایدز نیست - بیماری قرن بیست و یکم. بیماری بسیاری ، اما نه همه. طحال یک بیماری است که برای مثال برای مادرم کاملاً ناآشنا است.

افرادی مانند مادرم در سیاره ما به عنوان متضاد افرادی بی حوصله که در آرزوی ماجراجویی هستند وجود دارند. این افراد مانند آهنربای سوزنی ماجراجویی ، پوچی ، پوچی و حوادث خنده دار را به سمت خود جذب می کنند.

آنها ممکن است جایی نروند ، هرگز با غریبه ها صحبت نکنند و با این وجود ، دائماً در انواع موقعیت ها درگیر شوند. به عنوان مثال ، با کل خانواده خود به یک کنسرت بیایید و با پیدا کردن افرادی که روی صندلی خود هستند ، متوجه شوید تاریخ بلیط فردا است. همه چیز خوب خواهد بود ، اما معلوم می شود که می توانید جمع کننده بلیط ، سرپرست و خانواده را در صحت بلیط ها متقاعد کنید!

باید بگویم ، من فوراً نگرش انتقادی سالم و کنجکاوی صادقانه ای در مورد اجراهای نمایشی مامان ایجاد نکردم. به یاد می آورم که چگونه پاسخ های مادرم به ناله در تعطیلات من مرا آزار می داد ، آنها می گویند حوصله ندارم ، کاری برای انجام دادن وجود ندارد ، همه رفتند. مامان پاسخ داد: "مشکل چیست؟ هیچ کس شما را سرگرم نمی کند ، یاد بگیرید که خودتان را سرگرم کنید!" حقیقت اصلی خانه چیست ، وقتی فهمیدم که به خودم می خندم و در طول راه ، دیگران را سرگرم می کنم ، متوجه شدم. حالا دارم فکر می کنم: آیا شوخ طبعی ارثی است؟ به طور کلی ، می توان گفت که یک کنجکاوی سالم در مورد استعدادهای نمایشی مادر (با نام مستعار Little Muck) ، پشت سر هم همراه با شوخ طبعی ایجاد شد ، که این امر امکان ارزیابی موقعیت های زندگی را به عنوان کمیک فراهم کرد و در هیچ جا لهجه های غم انگیز قرار نداد. و وقتی فهمیدم اول آوریل در تمام طول سال بودم ، زندگی بهتر شد ، زندگی سرگرم کننده تر شد!

وضعیت 1. تقویت کننده آدرنالین

به من بگویید ، آیا می توانید تصور کنید که از شما خواسته شده تا سه موش ژاپنی رقصنده زیبا را برای شب نگه دارید ، اما آیا موافق هستید؟ من قبلاً می توانمو این واقعیت که آنها شب ها موفق به فرار می شوند و افراد خوابیده را که در چنین محله ای نه خواب و نه روحیه دارند ، می ترساند؟ من تعجب می کنم ، فکر می کنید وقتی نیمه شب از خواب بیدار می شوید و می بینید موش کوچکی در اتاق شما ، دقیقاً در امتداد مهتاب ، می شتابد؟ من حتی می توانم احساس مرگ را برای کسانی تصور کنم که با روشن شدن شرایط کابوس ، با هم به دنبال سه موش کوچک در یک آپارتمان سه اتاق هستند ، که دارای ویژگی های تکثیر با سرعت باورنکردنی هستند! نکته جالب این است که آنها آنها را پیدا می کنند! و چه نوع استراحت شدید را می توان با بازدید رئیس انجمن مسکن و همسایگان در ورودی پس از حمله ارتش موش های رقصنده مقایسه کرد؟!

وضعیت 2. گوشت ناسالم ، و بنابراین در حال حاضر ، به درخواست مشتری در فروشگاه ، می توانید مرغ را بدون پا بخرید! علاوه بر این ، او یک کیف و یک کیف خرید به دختر می دهد و او را برای مرغ دوم می فرستد …

این مقدار کمی از خانواده ما می توانند ترفندها را برای همه بدون هیچ گونه تخفیفی از نظر سن و جنسیت تنظیم کنند. اوضاع حتی بدتر است ، چنین عذاب هایی موفق می شوند باسیل دیوانگی را در غریبه ها بکارند! خوب ، چگونه می توانید با بازگشت از یک سفر کاری ، سوار قطار شوید و در ورودی ناروا بیدار شوید؟!

چه کسی فکر می کند که مایع زگیل را در داروخانه بوییده و تقریباً چشم خود را از دست بدهد و به معنای واقعی کلمه به جریان آمونیاک برخورد کند؟ به نظر می رسد که برای کسی اتفاق نمی افتد ، اما حادثه این است که ، به عنوان مثال ، به ذهن من خطور نکرد که با خشم به داروساز وحشت زده واکنش نشان دهم: "چرا نمی نویسی ، چه چیزی خطرناک است ، اما اگر من پسندیدن ؟!" من نماینده یک داروساز هستم. احتمالاً ، هرگز به ذهنش خطور نکرده است که مایع زگیل را لیس بزند!

موقعیت 4. خنده و گناه

به یاد دارم که چگونه در سالهای اولیه زندگی ، صبح که از یک مهمانی-دیسکو برگشته بودم ، مجبور بودم به والدین مضطرب گوش کنم و به آنها اطمینان دهم ، آنها می گویند ، همه چیز مرتب است ، دیوانه ها امروز یک روز تعطیل دارند. و سپس به نحوی مجبور شدم جای مادر نوجوان مهمانی باشم ، وقتی موک من به عنوان مهمان دیر رسید. او پنجره ها را پرت کرد و صدای خش خش ورودی ها را تماشا کرد. و سپس گلنا ظاهر شد و نوبت من بود که گزارش های جنایت را بخوانم و فرقه کارت تلفن و تماس با خانه را تبلیغ کنم. مامان گوش داد ، گوش داد و سپس گفت: "چرا نگران من بودی؟ وقتی مهمان ها را ترک کردم ، برای هر مورد خودم را مسلح کردم!" و از کیف بیرون می آورد … یک آهن! فکر می کنم خنده های نیمه شب همسایه ها را بسیار ترساند. این را در تصاویر نشان دادم ، چگونه موک کوچک من - یک متر با کلاه و در اسکیت ، بدون ترس با یک سنگر بزرگ با آهن تفالف مبارزه می کند!

و موارد زیادی از این دست وجود دارد. حیف است ، ما آن را بلافاصله یادداشت نمی کنیم ، در غیر این صورت ممکن است کتابچه راهنمای رفقای بی حوصله که تورهای عجیب و غریب گران قیمت را برای خود می خرند و از یکنواختی زندگی و کمبود ویتامین شکایت می کنند ، منتشر شود.

درست است ، اگر کسی از موقعیت های بالا نتیجه گیری کند ، ممکن است این تصور را داشته باشد که همزیستی با مادرم یک کارناوال و کنفتی مداوم است. اصلا! گاهی اوقات فقط می خواهید فریاد بزنید: "مامان ، من خیلی دوستت دارم ، اما گاهی اوقات مرا دیوانه می کنی!" مانند هر فرد عادی ، او خسته ، عصبانی ، آزرده ، مریض ، نگران می شود و سعی می کند تا جایی که لازم نیست اصرار کند ، گاهی قاطع و تحریک پذیر ، بی انصاف و بدخلق. همانطور که من مثل همه ما.

ما دعوا می کنیم و آرایش می کنیم ، گریه می کنیم و می خندیم ، وارد قله می شویم و به سطح شناور می شویم - به طور کلی ، ما زندگی معمولی یک خانواده معمولی را پیش می بریم. اما ، صادقانه ، من معتقدم که بسیاری از مشکلات روزمره و خلق و خوی بد قبل از این که کودک عذاب کوچک عزیزم بتواند کودک شود و فقط شوخی و شیطنت بازی کند ، عقب نشینی می کند.

مامان ، دوستت دارم!

توصیه شده: