زندگی بدون آرایش
زندگی بدون آرایش

تصویری: زندگی بدون آرایش

تصویری: زندگی بدون آرایش
تصویری: زندگی بدون رابطه جنسی 2024, ممکن است
Anonim
زندگی بدون لوازم آرایشی
زندگی بدون لوازم آرایشی

همه چیز از آنجا شروع شد که کیف من در محل کار به سرقت رفت. این شامل پول ، گذرنامه بود - البته ، کیف های سرقت شده همیشه حاوی اسناد مهم هستند! - چندین کارت عضویت با تخفیف ، یک بانک پپسی و انواع چیزهای کوچک عزیز و شیرین که معمولاً با کیف های دستی پر شده است.

این ضرر به این معنا بود که باید با سفارت روسیه تماس می گرفتم - در خارج از کشور بود ، برای دریافت سند جدید به پایتخت می رفتم ، مشکل ویزا را حل می کردم - ما به زودی به خانه می رویم ، تا همه کارت های تخفیف خود را بازیابی کنم ، و همچنین به قفل درها را عوض کنید ، زیرا آدرس خانه من روی یکی از کارتها همراه کلیدها نشان داده شده بود. به طور خلاصه ، شادی کمی وجود دارد.

اما علاوه بر موارد بالا ، در کیف ، ریمل و خط چشم تازه ای از The Body Shop و رژلب مورد علاقه من Chanel خریداری شده بود. به دلایلی تصمیم گرفتم که همه اینها می تواند برای من در هر لحظه از روز مفید باشد. بنابراین ، از این به بعد ، من بدون آرایش هستم ، زیرا تمام آرایش من با این سه مورد تمام شده است.

- شما به مزخرفات واقعی فکر می کنید! - معشوق تعجب کرد ، - شما نمی دانید چه مقدار خون در سفارت روسیه خواهید نوشید.

اما لوازم آرایشی من ، که طی آزمایش های طولانی ، خطاها و هزینه های تأیید شده در بین سایر شرکت ها و سایه ها تحمل شد ، برای من بسیار گرانتر از یک تکه کاغذ بود. زیرا به زودی مشخص شد که اولا ، Chanel دیگر رژ لب من را تولید نمی کند ، و ثانیا ، سالن The Body Shop در شهر ما چند روز پیش بسته شد.

و برس موی گمشده برای همیشه چه می شود - بهترین برس گران قیمت من! لعنتی! اگر فقط کیف پول بردارند بهتر است! در آنجا ، به هر حال ، فقط یک قطره پول وجود داشت. بقیه موارد برای همه غیر از من بی فایده است.

"ما می خواهیم چیز دیگری برای شما بیابیم ،" اگر دوست دارید ، ما به بزرگترین فروشگاه برویم و هر مارکی را انتخاب کنیم.

وسوسه عالی بود.

- متوجه نمی شوید! - هق هق کردم. - می دونی چقدر تلاش کردم! من الان آن را می گیرم و اصلا آرایش نمی کنم!

این یک تهدید بود ، اما محبوب ناگهان آن را گرفت.

خوب ، نقاشی نکنید! من بیش از یک سال است که شما را با لوازم آرایشی می بینم ، برای تغییر ، به شکل طبیعی قدم بزنید.

- بله ، مانند پروانه رنگ پریده!

- به هیچ وجه. به هر حال ، هنگام شستشو بسیار مناسب شما است.

خوب ، عجب. شاید او فقط تصمیم گرفت در سفر به شهر همسایه برای جوهر Bodishop پول و زمان خود را ذخیره کند؟ اما حتی جالب است. خوب ، من سعی می کنم فعلاً بدون آرایش زندگی کنم. حداقل بدون آسیب.

اینگونه بود که حماسه من بدون آرایش آغاز شد.

روز اول

من اصلا خواب کافی نداشتم. چیزی شبیه مونالیزا از آینه به من نگاه کرد ، اما نه با لبخند مرموز ، بلکه با بی رنگی مطلق.

به خاطر آوردم که در مورد لئوناردو داوینچی خواندم: انگار او شرط بندی کرده بود که می تواند یک زن زیبا را بدون ابرو و مژه نقاشی کند. البته ، او شرط را برنده شد: او آنجا است ، در یک اتاق جداگانه در لوور آویزان است و گردشگران دور او جمع می شوند. خوب ، به سختی کسی در اطراف من متوقف می شود. اگرچه نه مژه وجود دارد ، نه ابرو نیز وجود دارد.

روز دوم

من از كار كردن اجتناب كردم ، از نگاه كردن به چهره ها اجتناب كردم. مهم نیست که چگونه می پرسیدند چه اتفاقی برای من افتاده است ، آیا بیمار شده ام. به طرف دختران رفتم ، بلافاصله درخواست ریمل کردم. معلوم شد که حتی یک نفر آن را با خود حمل نکرده است ، اگرچه همه نقاشی شده بودند. به یاد آوردم که دوستان روسی همیشه چه کیف های آرایشی و بهداشتی سنگینی با خود حمل می کردند و من ناامید شدم. حتی متصدی بار لباس و لباس مجلسی در باشگاه ما جوهر نداشت.

روز سوم

کم کم دارم به ظاهر جدید عادت می کنم. به هر حال ، من از آخرین کلاس مدرسه مدام نقاشی می کردم. من سعی می کنم خود را با اظهارات یکی از صاحب نظران دلداری دهم:"

به هر حال ، لوازم آرایشی نیست که به فرد رنگ می دهد ، بلکه روح او را رنگ می کند. آیا اینطور است؟ اما اگر فقط زیبایی روحانی و یک قطره آنتیموان گناهکار و سفیدکاری …

روز چهارم

با نگاهی به خود در آینه در مغازه ، متوجه شدم که هیچ خطی زیر چشم ها وجود ندارد. اصلا. اما قبلا ، اگر کرم را در آنجا بمالید ، جوهر یا مداد کمی چاپ می شود. خوب ، بله ، من الان آرایش نمی کنم. به هر حال ، بد نیست. مناسب برای سبک ورزشی- دلتایی ، که من در اینجا ، دور از سرزمین مادری ، قبلاً به آن عادت کرده ام و از حالت عمومی اطاعت می کنم.

روز 5

در جایی شنیدم که مردان هنگام خواب بیدار شدن از معشوق بی آرایش ، بشدت تحت تأثیر قرار می گیرند. چیزی در این وجود دارد. نکته اصلی این است که لبخند بزنید ، حتی از طریق یک رویا. و مردم به سمت شما کشیده خواهند شد. از جمله کسانی که در محله خوابیده اند.

روز ششم

فرایند شستن هر روز لذت می دهد ، ناشناخته از دوران کودکی دور.

1. نیازی به پاک کردن آرایش چشم با یک ابزار نیست.

2. نیازی به تمیز کردن صورت با وسایل دیگر نیست.

3. می توانید به سادگی با کف معطر بشویید.

روز هفتم

در حال حاضر یک هفته است که تلاش می کنم به امید دریافت گذرنامه جدید به موقع با سفارت کشورم تماس بگیرم. به نظر می رسد معشوق حق داشت. مشکل کمبود لوازم آرایشی تا کنون آسان تر حل شده است.

روز هشتم

هنگام رفتن به محل کار ، زیر باران گرفتار شدم. من از این تصور که لازم نیست خوشحال شدم ، با جلب توجه مقامات مرد ، با عجله وارد اتاق خانم ها شدم ، جوی های ریمل را روی گونه های او شستم و آرایش خود را تجدید کردم.

روز نهم

راه برگشت به خانه با سوت طولانی سیتروئن مجلل در حال پرواز بود و راننده ای از پنجره به بیرون تکیه داده بود و روی 32 دندان لبخند می زد.

روز دهم

یکبار یک دختر تعریف کرد: "عزیزم ، تقریباً هیچ زنی در جهان باقی نمانده است که بلافاصله بعد از بیدار شدن از نظر ظاهری عالی ظاهر شود." زیبا به نظر می رسد. من این را دوست دارم. نگاه صبحگاهی به آینه بیشتر دلپذیر است. و من چشمان زیبایی دارم پوست صاف و تمیز است. چرا تصمیم گرفتم که یک پروانه رنگ پریده هستم؟ در واقع ، ظاهر طبیعی به هیچ وجه من را خراب نمی کند. و مژه هایش تقریبا سیاه است. و من شک نداشتم که آنها طولانی بودند. من اصلاً هرگز ریمل بلند کننده نخریده ام. و لب ها به زیبایی طراحی شده اند. چرا من اصلا به رژ لب نیاز دارم؟ و اتفاقا چقدر هزینه کرد؟ بررر …

روز یازدهم

فرآیند جمع آوری آن چند دقیقه طول می کشد. این مدت زمانی است که برای هدایت ماراتن صرف می کردم؟ و اگر خدای نکرده یک چشم بزرگتر از چشم دیگر باشد ، باید همه چیز را بی وقفه تصحیح می کردید ، به ساعت نگاه می کردید و با صدای خش خش شوهر دیرهنگام حواس شما پرت می شد ، "این همه است عزیزم ، من قبلاً به پایان رساندن."

از آنجایی که من هنوز زحمت خرید کیف را نداشتم ، همه چیز لازم در جیب من جا شد. به طرز عجیبی تعداد کمی از آنها در دسته موارد ضروری قرار گرفتند. از چه چیزی برای پر کردن شبکیه بزرگ خود استفاده کرده ام؟

روز دوازدهم

خودم را بیشتر و بیشتر دوست دارم. من از طرف معشوقم با همان فرکانس تعریف و تمجید از زیبایی غیر زمینی ام را می شنوم. و این شاید دلگرم کننده ترین باشد.

روز سیزدهم

در کلاس کامپیوتر ، دانش آموزی از یک کشور دوست نشست و مدتها در مورد این واقعیت که دختران روسی زیبا ترین هستند ، نشست و آواز خواند. سپس به مدت طولانی او سعی کرد من را برای خوردن قهوه در جایی غروب ، علیرغم درخشش بی نظیر من با حلقه ازدواج ، که بر اساس همه قوانین ازدواج محلی استفاده می شد ، اغوا کند. شوهرم ابروهایش را بافت و تهدید کرد که من را از آشپزخانه محروم می کند. شاید ، خوب ، او کاملاً این لوازم آرایشی است ، زیرا من قبلاً شکوفا شده ام و بو می دهم؟

روز بیست و یکم

یکی از دوستان ، مانند یک زن ، با از دست دادن کیف من با فاجعه من غرق شد و خبرهای خوبی را به ارمغان آورد: در بخش لوازم آرایشی و بهداشتی St.فروش بزرگ سالگرد جورج. او اعلام کرد: "و Chanel محبوب شما پیشنهادات ویژه ای دارد."

دوست داری بری؟

توصیه شده: