فهرست مطالب:

رئیس جوان: اگر عاشق او شدید
رئیس جوان: اگر عاشق او شدید

تصویری: رئیس جوان: اگر عاشق او شدید

تصویری: رئیس جوان: اگر عاشق او شدید
تصویری: شعر فوق العاده جنجالی شاعر جوان در حضور رهبر ایران 2024, ممکن است
Anonim

آیا احساس می کنید با دیدن او بی زبان شده اید؟ آیا هنگام انجام وظایف او می دوید پاهای شما زمین می خورد؟ تبریک می گویم ، شما یک رئیس جذاب و جوان دارید! از سه داستان متفاوت دختران واقعی دریابید که آنها در موقعیت های مشابه چه کرده اند.

Image
Image

ملیکا ، 29 ساله

من در شرایطی از یک رابطه بسیار دشوار خارج می شدم که تصمیم گرفتم حرفه امیدوار کننده خود را به عنوان وکیل تغییر دهم تا به عنوان منشی در پایتخت کار کنم. من نمی دانستم چه چیزی در انتظار من است و حدس نمی زدم که سرنوشت من در آینده چگونه شکل می گیرد ، اما من احساس می کردم که روح من نیاز به تغییر دارد. بنابراین ، من تصمیم گرفتم از شهر خودم ، جایی که قبلاً شیوه زندگی ام را داشتم ، به نامعلوم از چشم اندازهای شبح در پایتخت نقل مکان کنم. روز اول ، وقتی برای مصاحبه با شرکت آمدم ، یک پسر بسیار زیبا و جذاب همراه من در آسانسور سوار می شد. بلافاصله خودم متوجه آن شدم. پس از یک مصاحبه موفق با رئیس شرکت ، من را راهنمایی کردند تا سرپرست خود را معرفی کنم. و وقتی من آن مردی را که در آسانسور در حال سفر بودم دیدم ، چه تعجب آور بود. هرگز در زندگی ام نمی توانستم فکر کنم که مدیران می توانند اینقدر جذاب و جوان باشند.

همچنین بخوانید

افشاگری های رئیس: آنچه باعث خشم مدیران در زیردستان می شود
افشاگری های رئیس: آنچه باعث خشم مدیران در زیردستان می شود

شغل | 2017/08/23 افشاگری های رئیس: آنچه باعث خشم مدیران در زیردستان می شود

بی خبر از خودم ، من عاشق او شدم ، وقتی اسم مرا صدا کرد ، وقتی نگاه های تصادفی به من کرد یا وقتی به من دستور می داد همه چیز در من یخ می زد. این غیرقابل تحمل بود - برای شش ماه من در سکوت از عشقم به او رنج می بردم. در حالی که من از این احساس در حال ذوب شدن بودم ، او اشاره ای به چیزی بیشتر از یک رابطه کاری نکرد. در مقطعی ، آنقدر غیرقابل تحمل شد که به ترک آن فکر کردم ، اما تلاش های من برای یافتن شغل دیگر ناموفق بود. سپس تصمیم گرفتم نگرش خود را نسبت به شرایط تغییر دهم.

نه ، من اصلا نمی خواستم او را فراموش کنم یا به نوعی عشقم را غرق کنم - به خودم اجازه دادم که او را دوست داشته باشم. در ابتدا ، یک تناقض بزرگ در درون من وجود داشت - احساسات و عقل با یکدیگر موافق نبودند. من او را دوست داشتم ، اما می دانستم که او رئیس من است. و بنابراین بسیاری از تردیدها و ترس ها وجود داشت که به نظر می رسد نباید در روابط کاری و عشقی دخالت کرد. من همچنین فکر کردم چقدر شرم آور خواهد بود اگر او احساس متقابل را از من دریغ کند. اما تصمیم گرفته شد - من باید شانس خود را امتحان کنم. بنابراین ، در عرض سه ماه از آن لحظه ، من شروع به جلب توجه او کردم. من با بچه های دیگر دفتر مطابقت داشتم ، با آنها معاشقه می کردم و مثل همیشه زیبا بودم. تلاش های من با چه چیزی تاج گذاری شد؟

این غیرقابل تحمل بود - برای شش ماه من در سکوت از عشقم به او رنج می بردم.

من شروع کردم به دوست داشتن یکی از بچه هایی که با او معاشقه کردم ، اما عشق قدیمی من به رئیس من هنوز در من باقی ماند. در همان لحظه ای که می خواستم این عشق را رها کنم تا بتوانم وارد رابطه جدیدی شوم ، این عشق به من پاسخ داد - رئیس من مرا به شام دعوت کرد. و اینگونه بود که همه چیز شروع شد. از آن لحظه به بعد ، من دیوانه وار عاشق شوهرم هستم.

Image
Image

اینا ، 32 ساله

هنگام ملاقات با سرگئی ، من 27 ساله بودم ، و او 25 ساله بود. البته ، من به طرز وحشتناکی ترسیده بودم که تابع مردی هستم که از من جوانتر است. سرگئی به من تکالیف احمقانه ای داد ، تصمیمات کاملاً اشتباهی گرفت ، و من به خودم اجازه دادم مستقیماً به او بگویم چه کار کند و چگونه این کار را انجام دهد. البته ما با او دعوا کردیم ، اما با تنها بحث او ، سرگئی دهانم را بست - "من رئیس شما هستم ، دوره." از عصبانیت پاره شده بودم ، دستانم از عصبانیت می لرزید و تمام وجودم از موقعیتم ناراضی بود. تصمیم گرفتم شغل خود را تغییر دهم و در عین حال دوره های تقویتی را بگذرانم.یک سال بعد من به این شرکت بازگشتم ، اما با یک تصادف غیرمنتظره در ظرفیتی دیگر - معلوم شد که رئیس سرگئی هستم. بله اتفاق می افتد. زندگی بسیار غیرقابل پیش بینی است.

همچنین بخوانید

پرداخت 10 هزار روبل به بازنشستگان در سال 2021
پرداخت 10 هزار روبل به بازنشستگان در سال 2021

شغل | 2021-23-08 پرداخت 10 هزار روبل به بازنشستگان در سال 2021

سرگئی ، برخلاف من ، هرگز با من نزاع نکرد - او مکان فعلی خود را به خوبی می دانست. یک بار در مهمانی شرکتی شرکت ، سرگئی به من اعتراف کرد که می داند چقدر اشتباه کرده است ، که از من چیزهای زیادی یاد می گیرد و دوست دارد با من دوست شود. من مخالف روابط دوستانه با او نبودم ، برخلاف تصور عمومی که نباید با زیردستان دوست بود. ما شروع کردیم به صحبت زیاد با او از صمیم قلب ، اعتماد ظاهر شد و دوستی واقعی بین ما ایجاد شد. شش ماه بعد ، سرگئی برای کار دیگری رفت ، اما دوستی ما باقی ماند.

کارینا ، 23 ساله

من به عنوان مهماندار هواپیما در یک شرکت هواپیمایی تحت هدایت یک جوان جذاب که با او دیوانه وار عاشق بودم ، کار می کردم. این ناخدا خوش تیپ سر بسیاری از زنان را چرخاند و من نیز از این قاعده مستثنی نبودم. با اعتقاد صادقانه به احساس روشن (و مهمتر از همه ، در احساس او) ، شروع به ملاقات با او کردم. چهار ماه یک افسانه زیبا و عاشقانه در کشورهای مختلف جهان ما زمانی پایان یافت که ناخدا من ناگهان شروع به پروازهای دیگر کرد. ما ارتباط خود را متوقف کردیم زیرا او می توانست مسیر مسکو-آمستردام را به مدت دو ماه پرواز دهد ، در حالی که من نووسیبیرسک-آستانه را پرواز می دادم. سعی کردم به نحوی بر وضعیت تأثیر بگذارم ، سعی کردم با او صحبت کنم ، پیامها را ترک کردم ، با مدیران در مورد تغییر پرواز صحبت کردم. اما او کاملاً مرا نادیده گرفت و تمام تلاش های من برای صحبت با او بی نتیجه ماند. پس از مدتی ، هنوز اجازه داشتم همان پرواز او را انجام دهم. سپس ملاقات کردیم ، اما او قبلاً یک دوست دختر داشت - یکی از مهمانداران شرکت ما. من هنوز سعی می کردم علت این کار را بفهمم ، که به سادگی به من پاسخ داد: "بله ، من شخص بدی هستم ، بروید بررسی کنید که آیا همه بالش ها در جای خود هستند."

پس از گذراندن این درد ، برای خودم درس آموختم که دیگر هرگز با رئیس خود ملاقات نمی کنم.

Image
Image

نظر او:

آندری ، 25 ساله (رئیس خدمات حقوقی)

احتمالاً ، ارزش ارتباط با مدیریت را ندارد ، اگرچه اگر منشی زیبا داشتم ، از ماجراهای آسان عاشقانه با او امتناع نمی کردم.

تف بر همه کلیشه ها و افکار عمومی! امروز او رئیس شماست و فردا … چه کسی می داند؟

سرگئی ، 33 ساله (نایب رئیس یک شرکت تدارکات)

من کاملا مخالف این نوع رابطه هستم. آنها هرگز به چیز خوبی منجر نمی شوند.

امیر ، 27 ساله (رئیس بخش فروش)

- هر چیزی می تواند باشد. و اگر دختر خوب است ، مهم نیست که ما از نظر نقش اجتماعی چه کسی هستیم. عشق چیز دیگری است.

ما کاملاً با امیر موافقیم ، عشق واقعاً چیز دیگری است. اگر در موقعیت مشابهی قرار گرفتید - همانطور که اولین قهرمان ملیکا انجام داد ، به دنبال آن بروید. تف بر همه کلیشه ها و افکار عمومی! هر تجربه ای حتی منفی ، تجربه ای ارزشمند است. امروز او رئیس شماست و فردا … چه کسی می داند؟

توصیه شده: