فهرست مطالب:

چرا داریم طلاق می گیریم؟
چرا داریم طلاق می گیریم؟

تصویری: چرا داریم طلاق می گیریم؟

تصویری: چرا داریم طلاق می گیریم؟
تصویری: چرا ازدواج چرا طلاق | قسمت 1/2 | چرا ازدواج (کیفیت صدای خوب) 2024, ممکن است
Anonim

شاید تقصیر خودمه …

چرا داریم طلاق می گیریم؟
چرا داریم طلاق می گیریم؟

چه کسی از ما نمی خواهد که تنها رابطه نوپا با همه چیز به یک عاشقانه بزرگ تبدیل شود: یک قدم روی یک حوله سفید ، یک "بله" قاطع ، یک "تلخ!"

و کدام یک از ما دوست داریم یک "من نمی دانم" یا حتی بدتر از آن "نه" تیز در پاسخ به همان سوالات در چند سال به جای "بله" محکم به نظر برسد؟

بله ، برای هیچ کس پوشیده نیست که هر یک از ما می خواهیم عشق او بسیار نادر و خارق العاده باشد. به طوری که فرزندان ، نوه ها و نوه های وی خانواده او را با تحسین به یاد می آورند و به هیچ وجه از او صحبت نمی کنند: "آنها سالها در هماهنگی کامل زندگی کردند و در یک روز جان سپردند و احساس روشن و صادقانه خود را تا آخرین لحظه حفظ کردند.."

دست زدن به موضوع طلاق کمی ترسناک است. هر زنی که در آستانه این روند قرار دارد می خواهد توصیه هایی را بشنود. و ارائه توصیه ها همیشه خطرناک است. پس از همه ، یک توصیه واحد می تواند مفید و حتی مفید باشد ، برای یک خانواده ، برای خانواده دیگر مخرب باشد ، و برای یک سوم و به هیچ وجه فایده یا ضرری نداشته باشد.

همه ما زندگی را با رایج ترین روش آزمایش و خطا مطالعه می کنیم. بنابراین ، در این مقاله هیچ توصیه ای ، هیچ توصیه ای ، هیچ استراتژی صحیح (و همچنین اشتباه) پیدا نخواهید کرد. در مورد موضوع طلاق (و به ویژه طلاق های زودهنگام) ، می خواستم اطلاعاتی را برای تفکر جمع آوری کنم ، بر اساس آن هر یک از ما می توانیم نتیجه گیری کنیم ، برای خود چیز مفیدی پیدا کنیم ، که شاید به او اجازه دهد از ناخوشایند اجتناب کند اشتباهات و ناامیدی های تلخ در آینده بنابراین ، با یک دفترچه یادداشت و یک مداد ، من رفتم ، با همه زنان کم و بیش آشنا که از طلاق جان سالم به در برده بودند ، تماس گرفتم یا برای آنها یک سوال نوشتم: دلیل ش چیه؟".

باید بگویم که نتایج کمی من را گیج کرد. به دلایلی ، ناخودآگاه ، با روحیه منتظر پاسخ بودم: "او شروع به نوشیدن کرد ، و سپس مرا کتک زد" یا "دیر هنگام از کار برگشتم ، او را در تختخواب با دو دختر رنگ آمیزی شده از درب ورودی پیدا کردم." عملاً چنین پاسخی وجود نداشت. و آیا ارزش دارد در مورد آنها به عنوان دلایل کافی برای طلاق صحبت کنیم؟ این موارد قطبی است و نشان می دهد احساساتی که باعث شد آنها دو سرنوشت را در یک گره قرار دهند ، و همچنین خود خانواده مدتهاست که از بین رفته است. و در چنین شرایطی ، طلاق تنها نتیجه ای طولانی مدت و منتظر را منعکس می کند.

اما پاسخهای بسیار دیگری نیز وجود داشت. صحبت کردن در مورد اینکه چگونه اوضاع می تواند متفاوت باشد. می خواستم در مورد آنها به شما بگویم.

و دختر رسیده است

کاتیا 21 ساله است. او یک لبخند خلع سلاح کمیاب دارد و می بیند که کدام یک می خواهد صد در صد به او اعتماد کند. در کاتیا ، هم کودک ترسو و هم زن زن با هم کنار می آیند. و با نگاه کردن به او ، هرگز نخواهید گفت که دو سال پیش کاتیا طلاق گرفت. او می گوید: "ما با هم به مدرسه رفتیم." "ما می توانیم بگوییم این عشق در نگاه اول بود. در واقع ، این همان چیزی است که اتفاق افتاد - درست بعد از مدرسه ما عروسی کردیم و زندگی جداگانه ای از والدینمان شروع کردیم. مدتی من احساس خوشبختی می کردم ، اما بعد از یک سال متوجه شدم که من با عشق هدایت نمی شوم ، بلکه تمایلی ساده برای بزرگ شدن در اسرع وقت و مستقل ، برای زندگی در زندگی خود و گوش دادن به توصیه ها و راهنمایی های روزانه آنها نیست. والدین.مدتی بود که خانواده ما مشروط می شدند - ما نمی خواستیم به این زودی حماقت خود را بپذیریم. اما احتمالاً از همان ابتدا طلاق اجتناب ناپذیر بود.

من مشابه ترین داستانها را شمردم. اغلب این عشق و احترام متقابل نیست ، بلکه تمایل به کسب استقلال ، انتقام گرفتن ، اثبات چیزی است که اساس یک خانواده جدید را تشکیل می دهد. اما دیر یا زود آشکار می شود که با چنین اقدامی فقط آنچه را که می خواهید پنهان کنید پنهان تر می کنید. با تلاش برای بزرگسال شدن و مستقل شدن ، آیا بهتر نیست که شغلی پیدا کنید و احترام همکاران را جلب کنید ، با افتخار از دانشگاه فارغ التحصیل شوید یا به سادگی بیشتر تکالیف خانه را به عهده بگیرید؟ به هر حال ، دختری که لباس مادرش را پوشیده و لب هایش را با رژ لب زده است ، اصلاً پیر و عاقل نمی شود. با این کار او فقط بر ساده لوحی و کودک سالاری خود تأکید می کند.

شما برای بهتر شدن تغییر نکرده اید

شاید دومین پاسخ پرطرفدار. هیچ یک از ما مطمئن نیستیم که در آینده هیچ مشکل ، مشکل و آزمایش وجود نخواهد داشت. اعتقاد بر این است که خدا آنها را به منظور آزمایش یک شخص ، تعدیل احساسات ، اشتیاق به زندگی ، آرزوها می فرستد. و مشکلات بهترین آزمایش حقیقت و قدرت احساسات هستند. اما زندگی قابل پیش بینی نیست. و فردی که ، فکر می کنید خود را می شناسید ، می تواند ناگهان خود را از جنبه ای کاملاً غیرمنتظره نشان دهد.

این همان داستانی است که یانا 32 ساله به من گفت: "من با مردی با اعتماد به نفس ازدواج کردم که شغل خود را دارد و عاشق کارش است. نیازی به کار من نبود ، بنابراین خودم را وقف خانه کردم.-مدتی شوهر من هنوز سرپا بود ، اما به زودی شرکت مجبور به تعطیلی شد و با پرداخت تمام بدهی ها ، عملاً هیچ پولی برای ما باقی نمانده بود. آن زمان کار سختی بود ، شرکت ها بسته شدند ، کارکنان قطع شدند ، حقوق کاهش یافت. خوشبختانه ، من موفق شدم شغلی به عنوان منشی داشته باشم و حداقل برای غذا و اجاره آپارتمان درآمد کسب کنم. "شوهر که به اداره کسب و کار خود عادت داشت ، نمی خواست به کارگران استخدام شده برود ، و مدام برنامه هایی می ساخت ، به دنبال چیزی می گشت ، ملاقات می کرد پس از مدتی او شروع به نوشیدن کرد ، شبهات عجیب و تحقیرآمیز ، سرزنش ها ، اتهامات علیه من شروع شد. با تجربه خود ، او را با دستان خود پاره می کردند. اما در پاسخ فقط شنیدم که من یک احمق هستم و چیزی نمی فهمم. صبر من بعد از اینکه تقریباً با رئیس من درگیر شد ، تمام شد. وقتی به خانه رسیدم ، گفتم که او می خواهد یا نه ، اما ما در حال طلاق هستیم."

چنین وضعیتی ، البته ، یک آزمایش جدی نه تنها برای استحکام خانواده ، بلکه برای خود شما است. این به صبر ، شجاعت ، توجه از شما نیاز دارد. از این گذشته ، بی دلیل نیست که کلمات آهنگ ایرینا آلگرووا ، که در زیرنویس قرار داده ام ، به این شکل ادامه می یابد: "شاید من خودم مقصر باشم …"

من او را از آنچه بود کور کردم

در اینجا داستان جولیا بیست و چهار ساله وجود دارد: "ما با شوهر اولمان آنتون شباهت های زیادی داشتیم. هر دو عاشق ورزش بودیم ، به موسیقی یکسانی گوش می دادیم ، همان کتابها را می خواندیم ، و دوست داشتیم در منطقه آرامش داشته باشیم. مکانهای مشابه. ما به معنای واقعی کلمه همدیگر را تکرار کردیم ، دنیای داخلی ما دو برادر دوقلو بود. ما زمان زیادی را با هم گذراندیم ، به زودی آنتون به من پیشنهاد ازدواج داد و ما ازدواج کردیم. اما پس از مدتی متوجه شدیم که از یکدیگر بسیار خسته شده ایم. و در واقع ، ما همیشه برای یکدیگر دوستان بسیار ساده ای بودیم ، و به هیچ وجه نیمی که باید شما را تکمیل کند ، باعث رشد و پیشرفت بیشتر شما شود."

اکنون جولیا برای دومین بار ازدواج کرده است. با همسرش ، سرگئی ، او مرتباً از باشگاه ورزشی دیدن می کند - او فقط یک طرفدار ورزش است. هر دو عاشق فیلم ، موسیقی و ادبیات هستند. فقط سلیقه آنها تا حدودی متفاوت است. و جولیا با چه لذتی به نقطه نظر مخالف نظر او گوش می دهد ، بحث می کند ، شگفت زده می شود و هر روز جنبه های جدیدی را در خود و معشوق خود کشف می کند. "من فقط متأسفم که بلافاصله با سریوژکا ملاقات نکردم.من برای آن دو سال از دست رفته بسیار متاسفم! "او می گوید.

یا در اینجا داستان ایرینا بیست و هفت ساله است که به تازگی از طلاق جان سالم به در برده است: "ما با ماکسیم در بخشهای همسایه کار می کردیم. او اغلب برای برخی از اسناد ، برای توافق یا روشن شدن چیزی به ما می آمد. به نحوی ، به سراغ قدم بزنید ، به سینما یا کافه بروید. من نمی توانم بگویم که من او را بسیار دوست داشتم ، اما خواستگاری او خوشایند بود ، با این حال ، مانند خواستگاری دلپذیر با هر مرد دیگری. ما ملاقات را شروع کردیم. و پس از چند ماه ماکسیم به من پیشنهاد ازدواج داد و ما ازدواج کردیم. من حتی نمی دانم چه چیزی باعث رضایت من شد ، به احتمال زیاد ترس از تنهایی. ما یک رابطه خوب و گرم داشتیم. بله ، آتش ، شور ، عشق و احساسات مسحور کننده وجود نداشت. اما ما یکدیگر را خوب می فهمیدیم ، ماکسیم گوش می داد که او به من توجه داشت ، محبت آمیز بود. این واقعیت که من از ازدواج هیجان زده شدم پس از چند ماه مشخص شد. تحمل عادات کوچک مزاحم او به سادگی غیر قابل تحمل بود: زمزمه ابدی زیر لب وقتی و او مشغول چیزی است ، عادت به خواندن ساعت ها در توالت … به طور کلی ، پس از شش ماه از هم جدا شدیم."

من می خواهم باور کنم که داستان ایرا نیز مانند داستان یولیا به پایان می رسد. "اکنون من مطمئناً مطمئن هستم: بهتر است نه ، به نحوی" - او حقیقت قدیمی و آزمایش شده زمان را تکرار می کند.

البته هیچ کدام از ما در برابر اشتباهات مصون نیستیم. و همواره این خطر وجود دارد که در خود اشتباه کنید و زودگذر را برای زمان حال انتخاب کنید ، مخصوصاً وقتی واقعاً انتظار آن را دارید. نکته اصلی این است که اشتباهات نه تنها اصلاح نشده باقی نمی مانند ، بلکه شما را عاقل تر و با تجربه تر می کنند.

توصیه شده: