کودکان را باید دوست داشت ، نه اینکه آنها را بزرگ کرد
کودکان را باید دوست داشت ، نه اینکه آنها را بزرگ کرد

تصویری: کودکان را باید دوست داشت ، نه اینکه آنها را بزرگ کرد

تصویری: کودکان را باید دوست داشت ، نه اینکه آنها را بزرگ کرد
تصویری: روش بزرگ کردن آلت تناسلی کشف شد 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

کودکان و والدین مشکلی هستند که به نظر می رسد آنها دیگر در تلاش برای حل آن نیستند ، زیرا این یک تجارت سودآور نیست. آیا واقعا اینطور است؟ شایع ترین مشکلات در روابط والدین و فرزندان چیست و چگونه می توان با آنها برخورد کرد؟ و آیا اصلا امکان پذیر است؟ این گفتگوی ما با کارین گیولازیزووا ، روانشناس تحلیلی در مرکز روانشناسی تحلیلی مسکو "محور زمان" است.

- کارین ، انواع مشکلات خانواده بین بزرگترها و کودکان از کجا ناشی می شود؟ آنها عاشق یکدیگراند …

- بین والدین و فرزندان در خانواده ها ، عشق مدت زیادی است که وجود ندارد. وقتی والدین شروع به صحبت در این باره می کنند ، طبیعتاً عصبانی می شوند: چگونه می توانم فرزندم را دوست نداشته باشم؟ من خیلی به او اهمیت می دهم ، آنقدر خرید می کنم! من همه شرایط را برای او ایجاد می کنم ، اما کودک فقط معنی زندگی من است! ما شروع به صحبت بیشتر می کنیم و س askingال می پرسیم. به عنوان مثال ، چگونه می دانید که فرزند شما دقیقاً به چه چیزی نیاز دارد؟ پاسخ پیش پا افتاده است: خوب ، این فرزند من است ، بنابراین من بهتر می دانم! یعنی چنین جایگزینی خواسته ها ، جایگزینی مفاهیم وجود دارد ، اما مهمتر از همه ، والدین کودک را به عنوان یک شخص نمی پذیرند ، آنها بر ایده های خود در مورد نوع زندگی او تکیه می کنند. بنابراین ، کودک از زندگی خود محروم می شود و دوران کودکی دیگر خودکفا نمی شود. و آن ، در دوران کودکی ، برای بزرگ شدن وجود ندارد.

یک فرد کوچک با هر چیز کوچکی آسیب می بیند. حتی میز و صندلی ، زیرا بزرگتر هستند. من همیشه به والدین توصیه می کنم: اگر می خواهید احساس فرزند خود را احساس کنید ، بنشینید و سعی کنید در این موقعیت با افراد هم سن و سال خود ارتباط برقرار کنید. تنش عظیم است. به عنوان مثال ، در سوئیس ، من مشاهده کردم که چه شرایطی برای کودکان ایجاد می شود. اتاق بچه ها با پارچه خاصی روکش شده است ، گوشه ای وجود ندارد و کودک می تواند به تنهایی ، بدون هیچ گونه آسیبی ، آنطور که می خواهد در این اتاق چرخ بزند. این عاری از ممنوعیت هایی است که ما بیش از حد کافی داریم: شما نمی توانید به اینجا بروید ، نمی توانید به آنجا بروید ، به آن دست نزنید ، به آن دست نزنید ، در غیر این صورت کشته خواهید شد. ما مطمئناً از شرایط سوئیس دور هستیم. اما ما حتی سعی نمی کنیم فضا را برای کودکان مناسب کنیم. ما آن را با شعار کلی داریم: "هیچ چیز از شما در اینجا وجود ندارد و همه اینها برای شما نیست!"

- اگر در سطح فیزیولوژی امکان برابری وجود ندارد ، بنابراین از نظر روانشناسی ارزش این را دارد که کودک با کودک باشیم؟

- نه ، شما باید در نقش های خود بمانید. موقعیت والدین چیست؟ این توانایی این است که مسئولیت فرزند خود را بر عهده بگیرید ، در حالی که دقیقاً والدین باقی مانده اید. و ما برای فرزندان خود والدین داریم ، هرکسی ، اما والدین نداریم. آنها برادران ، خواهران ، دوستان آنها هستند - که دوست دارند به آنها افتخار کنند. ما اغلب می شنویم ، برای مثال: "من با فرزندم دوست هستم." این طبیعی نیست. او همیشه برای خود دوست و دوست دختر پیدا می کند ، اما افسوس که مادر ندارد. و این مشکل به روش دیگری حل خواهد شد.

البته داشتن یک مدل رابطه با یک کودک مانند یک برادر یا خواهر ، مزایای زیادی دارد. صمیمیت روانی در اینجا بیشتر از روابط والدین است. اما در این مورد ، باید عواقب آن را به خاطر داشت. در چنین سیستم روابطی ، کودک والدین ندارد. بدون پشت ، بدون محافظ رشد می کند. چنین کودکی به عنوان یک فرد بی خانمان بزرگ می شود. مفاهیم اجتماعی او جابجا خواهد شد. بعید است او بتواند با شخصی که بالاتر از او ایستاده موافقت کند و در نتیجه در آینده با مشاغل مشکلی خواهد داشت. برقراری یک رابطه عادی دگرجنس گرا برای چنین کودکی دشوار خواهد بود. یا اصلا هر نوع رابطه جنسی. چنین کودکانی ، علاوه بر این ، در حال بزرگ شدن ، تمایل به "فرو رفتن" در افرادی دارند که حداقل به آنها توجه نشان داده اند. و این مزاحم است

- شما گفتید آنچه در رابطه بین والدین و فرزندان وجود ندارد و باید چگونه باشد؟

- البته ، میل به محافظت از فرزند شما. وقتی کودک متوجه می شود که یک مادر و پدر وجود دارند که به هر حال در کنار او خواهند بود. آنها متوجه نخواهند شد که چه کسی درست است و چه کسی اشتباه است ، چه کسی عینی است و چه کسی نیست. همیشه او را انتخاب می کنند.آنها در برابر عموم مردم ، در برابر همان معلمان از او دفاع می کنند ، حتی اگر دکمه ای روی صندلی معلمش بگذارد. قبل از معلم ، آنها محافظت می کنند ، اما تنها با او می توانند تمام جنبه های مثبت و منفی عمل خود را توضیح دهند. اکثر والدین در جستجوی عینیت در جستجوی یکسان هستند. و وجود ندارد. یک کودک وقتی خوشحال می شود که می فهمد والدینش او را بدون هیچ شرطی قبول می کنند ، فقط به دلیل وجود او. البته این بدان معنا نیست که کودک نیازی به نشان دادن مرزها ندارد. این نیز افراطی است.

بازگو می کنم ، بسیار مهم است که با کودک صحبت شود ، در آغوش گرفته شود. وقتی از من س regardingالات مختلفی در مورد مشکلات مربوط به کودکان در طول پخش مستقیم در ایستگاه رادیویی "مسکو صحبت می کند" از من می پرسند ، این سال را می پرسم: هر چند وقت یکبار فرزند خود را در آغوش می گیرید؟ و مردم شروع به تفکر جدی می کنند. در بسیاری از خانواده ها مرسوم نیست که کودکان را در آغوش بگیریم ، آنها را ببوسیم. اما ما بسیار در حال مطالعه یک سخنرانی با موضوع "چگونه برای مطالعه به منظور دریافت گواهینامه خوب" هستیم. اکثر والدین دارای سیستم تنبیه شگفت انگیز هستند. و همه اینها شروع به تکثیر می کند ، مانند یک سلول سرطانی و متاستازهای عظیمی ایجاد می کند. اکنون شخصی شروع به تلاش برای به دست آوردن عشق می کند ، و این غیرممکن است. مقام ، رتبه ، احترام را می توان به دست آورد ، اما عشق را نمی توان به دست آورد.

- یعنی تا زمان معینی لازم است که کودک را در ساختاری که در آن قرار دارد بپذیریم؟

- آره. اینطور که هست.

- و در مورد چنین چیز بزرگی مانند تربیت چطور؟

- کودک نیازی به تربیت ویژه ندارد. شما خودتان باید با عزت زندگی کنید. به معنای واقعی کلمه ، برای او یک مثال باشید. کودک چشم و گوش دارد و همه چیز دیگر. و با نگاهی به والدینش ، اگر آنها زندگی سالمی داشته باشند ، او تبدیل به یک عجیب و غریب نمی شود. و برای آموزش … مانند یک شوخی است: - بوراتینو ، چه کسی شما را بزرگ کرد؟ - پدر کارلو کیست ، و وقتی هیچکس! بنابراین اینجاست. من درک می کنم که چرا این کلمه اختراع شد - دوباره ، برای تضعیف انرژی فرد. کودکان نباید آموزش ببینند ، بلکه باید آنها را دوست داشت.

مصاحبه با الکساندر سامیشکین

توصیه شده: