فهرست مطالب:

خانواده یکی است. اما زن و شوهر نیست
خانواده یکی است. اما زن و شوهر نیست

تصویری: خانواده یکی است. اما زن و شوهر نیست

تصویری: خانواده یکی است. اما زن و شوهر نیست
تصویری: حق شوهر بر زن چیست؟ KABUL ONE 2024, ممکن است
Anonim
Image
Image

همانطور که جامعه شناسان وقتی ده سال پیش کشف کردند که تنهایی دیگر یک جذام اجتماعی نیست ، خوشحال شدند. آنها ، جامعه شناسان ، به طور کلی مشکلات بشر را آنقدر به قلب خود نزدیک می کنند که بلافاصله شروع می کنند به توضیح علت و چگونگی این امر برای همه.

و اتفاق خاصی نیفتاد. فقط زنان یاد گرفته اند که خود را تأمین کنند ، فقط مردان به لوازم خانگی تسلط دارند ، فقط صنعت تفریح به قدری توسعه یافته است که حتی سال نو ، یک تعطیلات سنتی خانوادگی را می توان در دایره دور یافت ، افراد غیر بومی ، اما کاملاً عاقل.

ساده است … فقط به دلایلی ، با عقب نشینی ، خانواده سنتی نمی خواهند تسلیم شوند. اجازه ندهید زن و شوهر ، و نه والدین و فرزندان ، دیروز دو غریبه باشند ، اما آنها شروع به زندگی مشترک می کنند و خود را خانواده می نامند.

دختر ترجیح داده می شود

اینها کلماتی است که من در یک تبلیغ اینترنتی در مورد اجاره آپارتمان مشترک خواندم. در پایان خط یک ابهام وجود داشت: "صمیمیت ارائه نده. ماکسیم." و بعد ، من فکر کردم ، چرا او به دختر نیاز دارد؟

ما تماس گرفتیم و ماکسیم به طور واضح و واضح نظریه خود را برای من توضیح داد.

- این فقط یک گزینه برای زندگی مشترک است. اما ، برای اینکه دچار سردرگمی نشویم ، بیایید بلافاصله آن را خانواده بنامیم. چرا دختر و نه پسر؟ خوب … - در اینجا او فقط سرعت گفتار خود را از دست داد ، اما به سرعت پیدا کرد:

- شما اولین نفری نیستید که این را می پرسید. کنار آمدن با یک دختر ساده تر است ، اداره خانه راحت تر است. علاوه بر این ، هیچ کس به طور قطع او را همجنس گرا نمی نامد.

در واقع ، ماکسیم قبلاً همه چیز را برای مدت طولانی برنامه ریزی کرده است. او پیشنهاد می دهد که یک آپارتمان دو اتاق اجاره کند ، او یکی را در نظر دارد ، برای اداره یک خانواده مشترک ، دور انداختن غذا و انواع نیازهای خانگی در آنجا. به طور کلی ، به عنوان یک خانواده زندگی کنید. در همان زمان ، او بلافاصله قید کرد که این هیچ ارتباطی با زندگی شخصی او ندارد.

- مثل این؟ احمقانه می پرسم.

- معمولا. ما ملاقات خواهیم کرد ، نگاه دقیق تری به یکدیگر خواهیم داشت و اگر نزدیک شویم ، مانند یک خانواده زندگی می کنیم ، اما اگر سرگرمی هایی داشته باشیم ، آنها را "در جاده" اجرا می کنیم.

ظاهراً من اولین کسی نیستم که در این مورد احمق بود ، بنابراین ماکسیم با عصبانیت پرسید:

- آیا تا به حال کد خانواده را خوانده اید؟

- خوب ، به طور کلی.

- نه به طور کلی ، بلکه به طور خاص. در آنجا ، به هر حال ، در مورد ماهیت اجباری روابط صمیمی چیزی گفته نمی شود.

- خوب ، خوب ، اما اگر ما چنین احساسی داریم؟

- میان ما؟ - گفتگوی من را روشن کرد.

- بله ، - من به نحوی نامشخص پاسخ دادم ، - یا ، شاید ، از طرفی.

- همه چیز در اینجا روشن است ، اگر ما طرف هستیم ، طرف هستیم و می فهمیم ، و اگر بین ما … - ما مشکلات را به محض این که حل شوند حل می کنیم. و به طور کلی ، من افرادی را می شناسم که سالها اینگونه زندگی می کنند و احساس خوبی دارند.

قول دادم در موردش فکر کنم و در کمال ناباوری قطع کردم. معلوم می شود که من خانواده هایی را نیز می شناسم که ساکنان آنها سالها در آنها زندگی می کنند و در واقع احساس خوبی دارند.

ما یک نقطه ضعف داریم - مردان

Image
Image

وقتی ایگور و اینگا تصمیم گرفتند با هم یک آپارتمان اجاره کنند و یک خانه مشترک را اداره کنند ، دوستان تهمت زدند که این خانه برای پوشش است. اما ایگور به هیچ وجه جهت گیری غیر متعارف خود را پنهان نکرد و آن را نشان نداد ، زیرا اکنون برای بسیاری رایج است.

ایگور و اینگا همکار هستند: آنها در یک سالن زیبایی کار می کنند. او استاد سبک است ، او آرایشگر است. او ازدواج کرده بود ، اما ، همانطور که خودش می گوید ، با خیال راحت و به موقع شستشو کرد. و او شروع به زندگی با ایگور کرد ، زیرا برای هر دو آنها راحت تر است. آنها یک آپارتمان نزدیک محل کار اجاره می کنند. مسئولیت های خانه به وضوح تقسیم شده است (خانواده ای که در مورد آن خواب نمی بینند!): او عاشق آشپزی است و این کار را به طرز شگفت انگیزی انجام می دهد ، او با خوشحالی برای او پیراهن می خرد و روسری بافت. آنها با هم به بازار می روند و تصور یک زوج دوستانه را ایجاد می کنند.

- برای من ، نکته اصلی این است که اقوام و دوستانم آرام شده اند ، دیگر خارش ندارند ، این که من تنها و تنها هستم.خوب ، اگر با شخصی ملاقات نکرده باشم که دوست دارم با او زندگی کنم ، بخوابم ، بچه داشته باشم ، چه کنم؟ این است ، یک چیز - لطفاً ، اما به طوری که هر سه شرط منطبق شود - من ملاقات نکردم. و با ایگور آرام تر هستم. حداقل می دانم که اگر عصر به خانه برنگردم ، کسی خواهد بود که به دنبال من باشد. و این مهم نیست. نکته اصلی این است که به طور کلی ، کسی برای بازگشت وجود دارد.

اینگا پزشک است و بنابراین می توانم برخی چیزها را مستقیماً از او بپرسم:

- و شما هرگز این احساس را نداشتید که مردی در کنار شماست ، که می تواند به شما نزدیک باشد ، شما می توانید بچه دار شوید؟

- گوش کن. ازدواج کردی؟ بنابراین ، آیا همیشه احساس می کردید کسی که با او ازدواج کرده اید واقعاً به شما نزدیک است و شما هر دو به این فرزندان افسانه ای نیاز دارید؟ و اینکه هر لحظه صراحت را ببخشید ، وقتی آن را خواستید ، به آن خواهید رسید؟

اینگا منتظر جواب نبود ، به چشمانم نگاه کرد و با رضایت اظهار داشت:

- خودشه.

ایگور ما را به آشپزخانه دعوت کرد ، چای را در فنجان ها ریخت ، با شنیدن تماس تلفنی عذرخواهی کرد و رفت و در را پشت سر خود بست.

- می بینید ، - اینگا ادامه داد ، - ما هر دو حق حفظ حریم خصوصی داریم ، و در عین حال رابطه ما بسیار قوی تر از هر سرگرمی قلبی است. ما خیلی چیزها را به یک شکل می بینیم ، توافق برای ما آسان است ، ما به یکدیگر نزدیک نیستیم ، اما در خانواده این بسیار مهم است.

در این زمان ، ایگور برمی گردد و اینگا ، وقتی به او نگاه می کند و چیزی را در صورتش می بیند ، شانه هایش را در آغوش می گیرد و کمی مسخره می گوید: "و به طور کلی ، ما یک ضعف مشترک با او داریم - مردان!"

شایعات زیاد عمر نمی کند

اکنون باید به نکته اصلی اعتراف کرد. من هم چنین خانواده ای دارم. پسر بزرگ شد و ازدواج کرد ، شوهرم فوت کرد ، و من ، عادت کرده ام که به عادت خانواده می گویم ، خودم را تنها دیدم. درباره کار و دوستان ، درباره کتابهای خوب و ارتباط با طبیعت به من نگویید. من همه اینها را داشتم ، اما هنگام بازگشت به خانه نور کافی در پنجره وجود نداشت. عدم وجود رقابت داخلی در مورد اینکه چه کسی اولین کسی است که کتاب جدید یا روزنامه تازه را انتخاب می کند. کسی نبود که عصرها با او بر سر یک فنجان چای سبز بنشینم …

و وقتی تصمیم گرفتیم با یک دوست تنها زندگی کنیم ، شایعات نیز به اوج خود رسیدند. بی گناه ترین - که ما لزبین هستیم ، پیچیده تر - که من به او اعتماد کردم تا بتوانم آپارتمانش را تصاحب کنم. اما پس از شش ماه شایعات فروکش کرد و دوستان ما اعتراف کردند که به خانواده ما حسادت می کنند. و ما واقعاً یک خانواده هستیم ، زیرا (ماکسیم حق داشت) ، در قانون خانواده ، هیچ جا در مورد رابطه جنسی "بدون شکست" گفته نشده است. اعتماد وجود دارد ، درک وجود دارد ، تمایل به ترتیب زندگی شما بر اساس برخی استانداردهای معقول وجود دارد ، زیرا در گذشته شما قبلاً خود را سوزانده اید.

قوانین خانوار

به عنوان یک قاعده ، مردم در خانواده هایی زندگی می کنند که قبلاً زمان صرف تنهایی را داشته اند. از طریق رفاه مادی و سازگاری اجتماعی ، هنوز حسی از بین می رود که تنها زمانی احساس خوبی به فرد دست می دهد که کسی در مورد آن صحبت کند. در چنین خانواده هایی دوره نامزدی وجود ندارد ، اما یک دوره آشنایی مغرضانه وجود دارد. به عنوان مثال ، ماکسیم در مورد ترجیحات ، عادات بد ، ریتم زندگی بسیار دقیق می پرسد ، به طوری که بعداً سوء تفاهمی در خانواده ایجاد نمی شود.

در این مورد یک دلیل وجود دارد. اگر برخی از آشنایان من قبل از عروسی تشخیص می دادند که یکی از آنها "جغد" و دیگری "خرگوش" است ، زندگی مشترک آنها کاملاً متفاوت بود. یا اصلاً وجود نخواهد داشت.

از جمله قوانین کلی زندگی مشترک - بودن - بودجه محاسبه شده برای اقتصاد است. این نیز امر درستی است که همیشه در خانواده های سنتی رعایت نمی شود. او فقط به همسرش پول خانواده داد ، و آنها قبلاً ناپدید شده اند!

و چگونه به توزیع روشن زیستگاه ها حسادت نکنیم. اینجا ، در آشپزخانه ، ما با هم هستیم ، اما اینجا نروید - این گوشه شخصی من است! من از مشکلات خودم در اینجا مراقبت می کنم و نمی خواهم کسی چهره من را ببیند.

Image
Image

سرگرمی های عاشقانه فقط در کنار شما هستند. به عنوان مثال ، اینگا اذعان کرد که روابط او با جنس مخالف به گونه ای دیگر شکل می گیرد ، به محض اینکه می فهمند بازدید از او غیرممکن است - مردی در آنجا زندگی می کند.

- دوست پسرهای من ابتدا فکر می کنند ، سپس می پرسند که او برای من کیست ، من پاسخ می دهم که او یک دوست است ، و به جای اینکه برگردند و بروند ، با خواستگاری بیشتری شروع می کنند.شاید این رقابت خیالی است که آنها را بسیار تحریک می کند؟

منحرف یا بازگشت؟

چرا در مورد چنین خانواده هایی به اندازه کافی نمی شنوید! اگر دو مرد باشند ، لزوماً همجنسگرا هستند. اگر یک زن و مرد ، او مطمئناً همجنسگرا است و او تقریباً یک دلال است ، او مردان را به خانه دعوت می کند …

عجیب است: وقتی شخصی به ما می گوید که زندگی خانوادگی او به معنای رابطه صمیمی نیست ، خیال ملتهب ما روشن می شود.

و برای من ، ما منحرف نیستیم ، بلکه بازگشتیم. ما یکی از آن افراد عادی هستیم که به هر وسیله ای می خواهیم به عنوان پایه ، امید ، شکل زندگی و عشق به خانواده برگردیم.

توصیه شده: