فهرست مطالب:

خاطرات یک خانم استانی
خاطرات یک خانم استانی

تصویری: خاطرات یک خانم استانی

تصویری: خاطرات یک خانم استانی
تصویری: شقایق دهقان در سریال ایرانی یادداشت های یک زن خانه دار قسمت اول | Episode 1 2024, ممکن است
Anonim
استانی
استانی

اولین رکورد

اوه ، من همین الان به بوتیک رفتم. من هرگز ندیدم که آن چیست و با آنچه خورده است. کالاهای اختصاصی می گویند. فکر می کنم می توانم سوسیس های غیرانسانی بخرم. و در ورودی برایم توضیح می دهند ، ما اینجا چیزهایی داریم ، یک زن …

نه ، شما فکر می کنید ، نه؟ چقدر عمر کردند … من ، آسیا بوم (با نام مادر بوماگاماراکین) ، باید زن نامیده شود. بله ، من یک دختر زیبا هستم ، بافتنی بلند …

خوب ، فقط فکر کنید ، سینه های من از نظر اندازه منحصر به فرد هستند (به هر حال ، من پاملا آندرسن را در مسابقه برای یک نیم تنه بزرگ در عرض دو ثانیه ارائه می کنم). خوب ، خوب ، همه چیز روی من سلاح من است. با احترام نگهبان را به در فشار دادم و با مهربانی در گوشش زمزمه کردم:"

در اینجا نگرش نسبت به من بلافاصله مشخص است ، یعنی با احترام آنها پیشنهاد کردند کیسه های زنجیره ای را در ورودی بگذارند. و من یک قوطی گوشت خورشتی در آنجا دارم ، دو بسته ماکارونی ، و یک قرص چاودار ، به علاوه یک موز برای دخترم ، یک بسته پریما برای شوهرم ، در یک کلام ، یک تمرین روزانه. اوپروت ، شما حرامزاده ها ، من آن را در چشمان تنگ شده آنها می بینم. من می گویم: "از پیشنهاد شما متشکرم ، اما من در صف کلاشینی شما با آنها آرامتر هستم!"

اما آنها مرا تنها نگذاشتند راه می روم ، یعنی به برچسب ها خیره می شوم ، فقط وقت دارم بیهوش شوم. من بار دیگر اینطور در مقابل یک کت خز در 25000 متر مکعب دراز کشیدم. خیلی غم انگیز به خودم دروغ می گویم دختر آنها می آید و می گوید: "اوتی ، چه دستمال زیبا و شیکی داریم ، از کجا خریدی ، یک راز بگو!"

بلافاصله احساس کردم چیزی اشتباه است. می گویم: "عمه ام مرا از اورنبورگ آورد! یک شال معمولی اورنبورگ." او دستش را می کشید ، چون مسخره بود ، من دویدم و شروع به دویدن کردم. به سختی پاهایم را کشیدم.

و این چیزی است که من ، دختران ، فکر می کنم … برای انجیر ، 25000 دلار. خرج کت خز می کنید؟ من چنین پولی ندارم من فقط 24،999 دلار در جوراب من پنهان شده است. اما من آن را برای کاراکول سفید با روکش ابریشمی خرج نمی کنم. فقط روی مشکی …

مدخل دوم

چرا مردم خواب زمستانی ندارند؟ حداقل دو ماه؟ اکنون زمان مناسب برای خواب زمستانی است. چون زندگی وجود ندارد. خوب ، خودتان قضاوت کنید: دو قرص "اسید اسکوربیک" در روز باید خورده شود ، تا در طول همه گیری با آنفولانزا مریض نشوید ، قرص "گلایسین" باید زیر زبان مکیده شود تا اعصاب نشود. شیطان ، زیرا دیروز آنها فراموش کردند که دو قرص منفور "Ascorbinki" بخورند. حداقل 20 تنفس عمیق در روز به طوری که اکسیژن وارد بدن شده و مغز به طور طبیعی کار می کند. مطمئن شوید که صبحانه می خورید ، زیرا تحقیقات نشان داده افرادی که صبح می خورند کمتر از افرادی که صبحانه را حذف می کنند مستعد افسردگی و استرس هستند. غذای صبحگاهی نیز باعث بهبود روحیه و حافظه می شود. و مطمئناً نباید معاشقه را فراموش کنید (به گفته روانشناسان ، زندگی خاکستری روزمره زنده می شود) و حتماً برقصید (همچنین ، به گفته کارشناسان ، به بهبود خلق و خو کمک می کند). و این همه ماجرا نیست. حتماً سه بار در هفته (شاید بیشتر) کرک کنید ، اما رابطه جنسی داشته باشید (کالری می سوزاند ، سطح کلسترول را عادی می کند ، نشاط را افزایش می دهد و غیره) ، سپس یک بار در روز بالش را بزنید تا تنش عصبی را برطرف کرده و پرخاشگری طبیعی را برطرف کنید و غیره و غیره و غیره و آیا این زندگی است؟

آه ، این دوره های کمبود ویتامین. من الان شب و روز خروپف می کردم ، یک تخت کنار یخچال می گذاشتم تا بلند نشوم و بینی ام را در این دنیای استرس بی پایان ، افسردگی و کالری اضافی فرو نکنم. چگونه می توان با همه اینها برخورد کرد؟

اولگا ، دوست قدیمی من ، شروع به مطالعه یوگا کرد. او می گوید ، آنها می گویند ، نه تنها سلامت جسمانی ، بلکه تعادل روانی نیز ، و به نظر می رسد که کمال معنوی کمی نیز به نظر نمی رسد. در اینجا ، گاهی اوقات ، مجبور شدم دو روز در خانه او بمانم. بنابراین سر من نمی تواند به حالت عادی یک هفته یا حتی بیشتر عادت کند ، زیرا برای صحبت با یک دوست ، باید دائماً سرم را بچرخانم. او تقریباً بلافاصله در سرشاسانا بلند می شود (این سرپوش یوگا است). بچه ها به مدرسه می رفتند ، وای ، و سر.

من آنجا ایستاده بودم ، در آشپزخانه با او صحبت می کردم ، با سوپ کلم جوشان به سمت قابلمه برگشتم ، صدای او را از پشت سرم شنیدم ، ناگهان ساکت شد. برگشتم و تقریبا با ترس وارد دیگ سوپ کلم شدم. جایی که سر اولگا بود ، حالا دو پاشنه برهنه به من نگاه می کنند. با چشم کور ، نمی توانید فوراً بگویید که او در سرشاسان است.

شوهرش عصر تماس می گیرد ، می گوید عزیز ، حقوق به تأخیر می افتد ، او با رئیس دعوا کرد ، روحیه به جهنم نیست. اولنکا ، بدون تردید ، سیستم عصبی خود را تحت فشار قرار ندهد ، روی یخچال ها با نشانگر مشکی نوشت: "او با لباس فرم رفت. شام روی اجاق گاز." و هر دو در سیرشاسانا. من قبلاً با سر دررفته ، روی شانه چپ دراز کشیده بودم ، به نزدیکترین داروخانه ، به نحوی ، تاب خوردم ، غرق شدم.

شاید واقعاً یوگا انجام دهید؟.. در واحد واحد به مادر کوزکا بروید. زیرا هنوز زندگی در اینجا وجود ندارد ، و آن چیزی که هست این است که آیا واقعاً زندگی است؟ چگونه می توان؟ بحران ها بی پایان هستند ، استرس ها بد هستند ، آب و هوا ، مانند شوخی در مورد یک تابستان کثیف. خاک ، رانندگان فریاد می زنند ، بوق می زنند ، هیستریک از یکی یا کارمند دیگر ، فقط وقت دارید تا بوی کاروالول را تحمل کنید. چگونه زیستن؟ اما شما باید …

خب من دوباره هیجان زده شدم. یک قرص سریع "گلیسین" زیر زبان ، بیست نفس عمیق ، رابطه جنسی سریع و در رختخواب ، زیر جلد ، شب روزنامه بخوانید ، زیرا دانشمندان ثابت کرده اند که مطالعه به طور کامل استرس روز گذشته را از بین می برد و به خواب رفتن کمک می کند. به

تا گرما ، می بینید ، ما تحمل می کنیم.

ادامه…

توصیه شده: